داستان کاری یک پرستاربچه
می خواهم به عنوان یک پرستار بچه کار کنم. من به بچه ها علاقه زیادی دارم، بدون توجه به جنس و ملیت و شخصیت آنها. دوست دارم بیشتر وقتم را با آنها بگذرانم.
بنابراین مناسب ترین شغل با خلقیات من کار پرستاری از کودک در منزل می باشد. برای اینکه در این کار موفق باشم باید یک پرستار کامل باشم.برای اینکه یک پرستار کامل باشم باید مهربان باشم، حیرت انگیز، شیرین و دوست داشتنی و تا حدودی زیبا هم باشم.
وقتی چند سال پیش، کار پرستار بچه را شروع کردم فقط ۲۴ سال داشتم و به دنبال یک خانواده کامل بودم که پرستاری از بچه خود را به من بسپارند. با جستجوی فراوان یک خانواده را پیدا کردم که دو کودک دو و شش ساله داشتند.نگهداری از کودکان به من سپرده شده بود و ارتباط خیلی خوبی با آنها برقرار کردم. هر دوی آنها من را دوست داشتند و به حضور من عادت کرده بودند. اما هر روز که می گذشت نسبت به رفتار ها و نوع صحبت کردن پدر خانه بیشتر حساس می شدم. او با احتیاط کامل و به وضوح با من راجع به مسائلی صحبت می کرد که نیازی نبود و هر گاه در اتاق تنها می شدیم متوجه نگاه های سنگین او می شدم.
کم کم این شرایط برای من سخت و غیر قابل تحمل شد. نمی توانستم راجع به آن با کسی صحبت کنم. مجبور به دروغ گفتن می شدم و شرایط را آماده می کردم که اعلام کنم دیگر نمی خواهم کار کنم.
بعد از آن وارد خانواده ای دیگر شدم. مادر قوانین بسیار پیچیده و سختی برای تربیت و نوع و نحوه غذا خوردن و میزان تماشای تلویزیون و دیگر موارد مربوط به کودک تعیین کرده بود. تمام روز مجبور بودم کودک را برای عمل به آن قوانین توجیه کنم در صورتی که او بسیار بازیگوش بود و خیلی دروغ می گفت.
هر بار که می خواستم راجع به این قضیه با مادر خانواده صحبت کنم از این موضوع طفره می رفت و یا در بهترین حالت من را به عنوان مقصر اعلام میکرد. تا اینکه یک روز که طبق اعلام کودک که تکلیفی ندارد مشغول بازی بودیم و مادر مرا به خاطر این قضیه متهم کرد.
آنها قبول نمی کردند که فرزندشان دروغ می گوید و همین باعث شد همکاری ما به پایان برسد.
سومین خانواده مشکلات قبلی را نداشتند. ابتدا همه چی به نظر ایده آل می آمد و من توانسته بودم در دل کودک پنج ساله حسابی جا باز کنم. رفتار مادر و پدر بسیار محترمانه بود. تا اینکه کم کم متوجه اختلاف نظر پدر و مادر در تربیت کودک شدم.
مادر از من توقع داشت مطابق میل و نظر او با فرزندشان برخورد کنم و پدر هم خواسته ای مشابه داشت ولی هیچ کدامشان نمی پذیرفتند که من بین آنها گیر کرده ام. مادر می خواست که کودکشان مسئولیت پذیر بار بیاید و پدر می گفت سخت گیری زیاد بچه را اذیت می کند و منجر به گستاخی او در دوره ی نوجوانی می شود.
در نهایت یک روز با یکدیگر صحبت کردند و به این نتیجه رسیدند که من در تربیت کودک با میل خودم رفتار می کنم و به خواسته آنها اهمیتی نمی دهم. طرف مقابل نیز تایید کرد و باز هم همکاری من با آن خانواده به اتمام رسید.
پس از سالها متوجه شده ام که همانطور که من نمی توانم یک پرستار بچه باید تا حدود زیادی منعطف باشد و بداند در جریان کار ناراحتی ها و دلخوری هایی پیش خواهد آمد که بایستی آنها را مدیریت کند.
بسیاری از مشکلات با یک شفاف سازی مفصل در جلسه آشنایی و مصاحبه قابل پیشگیری می باشند. باید کاملا مشخص شود که پرستار بچه از چه کسی فرمان می گیرد و در نهایت قرار است به چه کسی پاسخگو باشد. همین طور باید شرح وظایف پرستار بچه کاملا تشریح شود.
0 دیدگاه